بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
دکتر مدرسی، نوه سید حسن مدرس، می گوید:
ییک روز در ایوان منزل مشهدی عبدالکریم دیدم مرحوم شهید سید حسن مدرس نامه ای نوشته است. چون آن نامه را زمین گذاشت، من هم آن را خواندم. در آن نامه نوشته بود:
شهریارا! خدا دو چیز به من نداده: یکی ترس و دیگری طمع، هر کس همراه اسلام باشد، من با او همراهم.
از آن جا که من از اعضای خانواده آن مرحوم بودم، فضولی کرده و پرسیدم: آقا! این نامه را برای چه کسی نوشته اید؟ فرمود: برای احمد شاه.
به نقل از: محمد محمدی اشتهاردی، داستان دوستان، ج 3، ص58
در زمانی که نصرت الدوله وزیر دارایی بود، لایحه ای به مجلس آورد که به موجب آن، دولت ایران یکصد قلاده سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی در باره خصوصیات این سگ ها بیان کرد و گفت: این سگ ها شناسنامه دارند، پدر و مادر دارند، نژادشان معلوم است و به محض آن که را ببینند، او را می گیرند. مدرس، پس از شنیدن توضیحات شاهزاده نصرت الدوله، دست را بر روی میز کوبید و گفت: مخالفم!
وزیر دارایی گفت: آخر چرا هر چه لایحه می آوریم شما مخالفت می کنید; دلیلش چیست؟
مدرس که تبسمی بر لبانش نقش بسته بود، پاسخ داد: مخالفت من، هم دلیل دارد و هم به سود شماست. مگر نگفتید این سگ ها به محض دیدن ، او را می گیرند، خوب، آقای وزیر دارایی! با ورود این سگ ها به ایران اول کسی که گرفتار آنها می شود خود شما هستید; پس مخالفت من به نفع شماست!
به نقل از: داستانهای مدرس، ص177
درباره این سایت